تولد
به تولد ریحانه خوش امدید ...
خانه جدید
دخترهای گلم یه چیزهایی را باید بنویسم که تو امسال برای هممون خیلی مهم بود انم جابجایی خونه که برای شما یکی از جذابترین روزها بود همه چیز را با سلیقه خودتون خریدید و سر جاش می زاشتین عرفانه با اینکه سنت خیلی کمه کلی نظر دا دی و ما هم باهات همکاری می کردیم که توام کیف کنی ریحانه خانم توام عین خانم بزرگها تو همه خرید ها حضور داشتی و ما هم از نظراتت استفاده می کردیم حالا هم که خونه چیده شده خدا رو شکر همه راضی هستیم. به سلامتی جاگزین شدیم و تو این مسیر نباید یادمون بره خاله مهناز چقدر کمکمون کرد و حرص خورد تا همه چیز درست باشه و همین طور بابا حجت که هر چی دلمون خواست برامون خرید . من ا...
نویسنده :
مامان عادله
0:40
بدون عنوان
جشن فارغ التحصیلی ریحانه
ریحانه جان پایان اردیبهشت قرار شد جشن براتون بگیرند یه سرود، یه نمایش نامه کلی تو خونه تمرین کردی دعوت نامه فرستادن که می تونی به غیر پدر و مادرت 5 نفر دیگه را هم بیاری توام مامانی ، خاله مهناز، خاله لیلا، خاله بتول ، زهرا خاله لیلا که آریان هم باهاشون آمد بابا حجت از کیش آمد و تو خیلی خوشحال شدی ان روز یکی از بهترین روزای زندگیت بود عرفانه پابه پای تو خوشحالی می کرد 2خرداد روز مراسم بود وکه یک روز قبلش رفتم و کارای یک ساله ات را چید م تو هم انجا به من کمک می کردی ریحانه جان تو نگران بودی که دیگه خانم جاهی را نبینی که خانم ایمان پور گفت نگران نباش تو تابستون با مایید تو خیلی ...
نویسنده :
مامان عادله
21:12
سلام
سلام به همگی خیلی دلم برای همتون تنگ شده بود دلم تنگ شده بود که براتون بنویسم گل دخترای من ، کلی اتفاق افتاده که اینجا ننوشتم ، حالا می نویسم عزیزای دلم روزها تند می گذزه وشماها تند تند بزرگ می شید ومن از وجودتون لذت می برم ...
نویسنده :
مامان عادله
19:58
عکس های سفر نوروزی سال 1392
ثبت نام
ریحانه جان سال داره تموم میشه و دوباره بحث مهم ثبت نام تو جلسه مادران اسفند مطرح شد که به تعدادی از خانواده تمس گرفته می شه تا بیان ثبت نام منم به عنوان یه مادر گفتم باید به فکر جاهای دیگه ام باشم رفتم ستوده وفرم پر کردم که برای 17 فروردین وقت داد اما ...
نویسنده :
مامان عادله
12:20
تولدت مبارک گل مامان
دختر گلم تولدت مبارک قربونت برم که 2 ساله شدی خانوم شدی تو این یک هفته هر روز با هم تولد مبارک می خوندیم و تو اصرار داشتی با هم بخونیم من و ریحانه جون و خاله جونتم همین کار می کردیم بابا آخر هفته امد به خاطر اینگه پدر جون حال نداره وما هم اساسامون را جمع کردیم خانه مامان یزرگی برات تولد گرفتیم خیلی بهت خوش گذشت همه برات کادو اورده بودن وخوشحالت کرده بودن منم برای همه عکست را روی شاستی زده بودم که آخر سر به عنوان یاد بود دادیم .مامانی قربونت بره الهی تنت سالم باشه دلت هم ...
از شیر گرفتمت
الان که دارم می نوسیسم روز سوم است که دیگه شیرت نمی دم سه رور و دو شبه که با هم گریه می کنیم طاقت گریه هات را ندارم وقتی سرت را روی سینه ام می زاری و می گی مامان مه مه می خوام بمیرم همش پشیمون می شم می گم ولش کن بچه ام گناه داره ولی بعدش می گم آخرش چی الان سه روره که اصلا تو روز شیر نخوردی اما ساعت دو نصفه شب یکی دو بار وقتی خوابه خوابی بهت می ...
نویسنده :
مامان عادله
12:16